همه‌ی ما می‌دانیم که یکی از بنیادی‌ترین شروطِ کامیابی در پاک زیستن و از زندگی بهره‌گرفتن و به زندگان خدمت‌کردن، برخورداری از سلامت روانی است و مشهور است که: «کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟!».
شکی نیست که بیشترین زیان جوامع بسته، متوجه بعد روانی شخصیت ما آدمیان است و فقدان آزادی بیان و یأس از نتیجه‌بخشیِ دادخواهی در اینگونه جوامع، شهروندان را به سمت درون‌گرایی منفی و خودخوری سوق دهد؛ لذا ما که به عنوان یک اقلیت در این کشور زندگی می‌کنیم، باید هوشیارانه و مجدّانه در عین پافشاری بر احقاق حقوق خویش، مراقب پاسداشت سلامت روانی خود هم باشیم و بکوشیم در پرتو جهان‌شناسی و انسان‌شناسیِ قرآنی از یک سو و با ترسیخ و تحکیم فضایل اخلاقی در درون خویش از سوی دیگر، خود را از ابتلا به آفات زندگی فرودستی از جمله احساس حقارت، تمایل به انتقام‌گیری، تعویض حقیقت با هویّت، یأس و سرخوردگی، نفرت مخالفان، ترحّم‌طلبی، انفعال و ... نجات دهیم و با تقویت مروّت و فتوّت خویش، نیک‌خواهی و جوانمردی خود را به ناملایمات اجتماعی و سیاسی نفروشیم.

زیرا ما به حکم مسلمانی و داشتن دید قرآنی در باب اهمیّت دنیا و سرشت آدمیان، لاجرم دریافته‌ایم که بخش بزرگی از مؤمنانه زیستنِ ما در نوع تعامل و برخورد ما با مخالفان تبلور می‌یابد و خروج از موازین قرآنی در تعامل با دیگران به معنای کم‌آوردنِ ما در دین‌داری و ضعف تقوای درونی است. ما به عنوان یک مسلمان که فلسفه‌ی بعثت پیام‌آورش تکمیل ارزش‌های اخلاقی است و شعار اسوه‌های ما به هنگام غلبه بر دشمنان «لا تثریب علیکم» و «فاذهبوا أنتم الطّلقاء» بوده است، نباید بر اثر تنفّر از مخالفان، آنان را از دایره‌ی شمول تعهدات ایمانی و اخلاقی خویش خارج بدانیم و مهرورزی و خیرخواهی خود را در واکنش به بی‌مهری‌ها و نامهربانی‌های احتمالی آنان، از ایشان دریغ کنیم. درست است که در این کشور، حقوق و احترام ما بخس و نقص می‌شود اما ما به الزام و تعهد الهی خویش در باب توزیع مهر و وفا و قبول ضرورت دادگری و مهرورزی حتی نسبت به دشمنان، باید هوشیارانه و صبورانه با تجهیز خود به سلاح اثرگذارِ «ربّ اهدِ قومی فإنّهم لایعلمون» و در پرتو تفسیر حکیمانه و کریمانه‌ی پیامبر از عبارت «اُنصر أخاک ظالماً أو مظلوما»، سلوک اجتماعی و دَعَوی خویش را فراتر از دعاوی حقوقیِ مرسوم در دادگاه بُرده و برای خود و دیگران اثبات کنیم که موضوع فعالیت ما نه مسایل شخصی و دعوای رقیب‌افکنانه، بلکه «دعوت و اصلاح» است، دعوت به طرد و ترک ستمگری و ستم‌پذیری و اصلاح دلسوزانه و طبیبانه‌ی اوضاع نامطلوب اجتماع!

اگر دفاع ما از دین و دینداران از پایگاه حفظ «هویّت» باشد نه دغدغه‌ی ادای «حقیقت»، در واقع، محور ما خودپرستی خواهد بود و نه خداپرستی! راستی هیچ فکر کرده‌ایم اگر جویباری ما را «حرام‌زاده و فرومایه» بخواند و ما هم با از کف‌دادن عنان اختیار و عدالت به سروده‌ای هجو متوسّل شویم و بنویسیم «گوش به حرف شیعه مده، شیعه خر است»، پس ادب نبوی و اخلاق مسلمانی از کدام پنجره می‌تواند سَرَکی بیرون بکشد و دمی از زندان نفرت و کین رهایی یابد؟ اگر دیگران جویباری از کین و نفرت به دریاچه‌ی صفا و مروّت وارد کنند ما هم چهره‌ی کرامت و احتشام را با ناخن لجاجت و انتقام بخراشیم، پس متانت ایمانی و ضرورت قرآنی «دفع سیئه به أحسن» در کجا موضوعیت و کاربرد دارد؟!

مگر ما در قرآن راهنمایی و موظف نشده‌ایم که تعامل با مخالفان بشری باید در پرتو مدارا و گذشت صورت گیرد؟! می‌گویید نه؟ بیایید از علاّمه ابن‌کثیر بشنویم که در تفسیر استعاذه چنین می‌گوید: «... شیطان را غیر از خدا هیچ کسی نمی‌تواند از آدمیان بازدارد. چنانکه خداوند دستور داده‌است که درتعامل با شیاطین بشری بر اساس مدارا و نیک‌رفتاری کریمانه‌ رفتار شود و در تعامل با شیطان جنّی به درگاه خدا جل جلاله پناه برده شود؛ چرا که او به علت شرارت فطری نه رشوه می‌پذیرد و نه نیک‌مردی و خوش‌رفتاری در وجودش اثر می‌بخشد. این مفهوم در سه آیه‌ی قرآن که چهارمی برایشان نمی‌شناسم، بیان شده‌است: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» که این در ارتباط با مخالفان بشری است و در ادامه می‌فرماید: «وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». و در سوره‌ی مؤمنون هم می‌فرماید: «ادفع بالتی هی أحسن السیئة نحن أعلم بما یصفون و قل رب أعوذبک من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربّ أن یحضرون» و در همین رابطه در سوره‌ی سجده می‌فرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.» (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/25، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1415ق.)

مبادا ما هم بر اثر ضعف ایمانی و نااستواری تعهدات اخلاقی، با مشاهده‌ی بی‌عدالتی و بی‌ادبیِ مخالفان در ورطه‌ی ظلم و وقاحت در غلطیم. بر افروختگی و تحریک‌پذیری و نازکدلیِ فرودستانه، ما را از ضرورت رعایت اخلاق و انصاف غافل سازد و این نکته‌ی مهم و اساسی را از یادمان ببرد که نقش ما در این جهان، الگو و سرمشقِ اخلاقی بودن است و با بی‌تربیتی و بی‌اخلاقی هم نمی‌توان کسی را با تربیت و اخلاق ساخت!

ما به اقتضای دین‌داری خویش موظفیم چنان جوانمرد و دارای قوت و متانت شخصیتی باشیم که تعیین‌کننده‌ی نوع رفتارها و روابط اجتماعی‌مان، نه صرفاً نوع برخورد مخالفان بلکه فرهنگ والای محمّدی و ادب قرآنی باشد که ملاک‌های تعامل با دیگر انسان‌ها را به ترتیب، عدالت، احسان و ایثار معرفی کرده‌است.

ما در پرتو تربیت دینی خود باید در حقّ دیگران، حتی اگر دشمن ما هم باشند و به قتل هم تهدیدمان کنند، بسط یَدِ قتل نکنیم؛ بلکه سعی کنیم او را با لحنی هدایت‌گرانه و آراسته به خوی دلسوزی، از زشتیِ بی‌عدالتی و تحقیر و بی‌ادبی آگاه کنیم و فرجام دردناک کین و ستم را برایش یادآوری کنیم. نباید بر اثر ضعف خودباوری یا ضعف ایمانی چنین پنداشت که این گونه رفتار ناشی از وضع فرودستی و خوی‌ سازشگری است، هرگز! ما هیچ گاه قبول ستم و تحقیر را توصیه نمی‌کنیم و آن را خلاف شأن یک مسلمان می‌دانیم اما می‌گوییم مسلمانِ قرآن‌مدار و آگاه از ماهیت و لوازم توحید، نه تحقیر می‌کند و نه تحقیر می‌پذیرد، نه ستم می‌کند و نه ستم می‌پذیرد. اگر فرادست است شدیداً مراقب است که فرادستی او به اعمال ظلم و تحقیر علیه فرودستان نکشاند و اگر هم فرودست است شدیداً مواظب است که فرودستی او را به کینه و پرخاشگری و خروج از موازین دینی و اخلاقی نکشاند. داستان مؤمن آل فرعون را در سوره‌ی غافر یک بار دیگر با دقت مطالعه و ببینید آن مرد بزرگوار با وصف این که مجبور به کتمان ایمان خودش بود و در میان آن جامعه‌ی ناموافق اجازه‌ی تدیّن علنی نداشت، امّا هرگاه که به سخن می‌آید از حدود دلسوزی و نصیحت خارج نمی‌شود و با خطاب مِهرآفرینِ «یا قومِ» بارها آنان را متوجه می‌سازد که نگران ابتلای انان به سرنوشت اقوام بدکار پیشین و سرافکندگی و بدفرجامی‌شان در روز قیامت است و نه انتقام‌گیری و پرخاشگری و شماتت!

ابن‌تیمیّه -رحمه‌الله- در همین رابطه مطالبی دارد که نقل آن‌ها مزید فایده خواهد بود. وی می‌گوید: «زناکار و دزد و شرابخوار و دیگر بزهکاران، حدود بر ایشان اجرا می‌گردد اما در عین حال با دعای خیر دنیوی و اخروی در حق ایشان، مورد احسان هم قرار می‌گیرند. زیرا کیفرهای شرعی بی‌گمان برخاسته از رحمت و عنایت الهی درباره‌ی بندگانش است و نتیجه‌ی رحمانیت خدا و احسان او در حق ایشان است و لذا مجری مجازات‌های شرعی باید هم‌چون پدری که فرزندش را تأدیب و یا هم‌چون پزشکی که بیمارش را معالجه می‌کند، قصدش از کیفر مجرمان، مهربانی و احسان به آن‌ها باشد ... .

پاسخگویی به اهل بدعت هم‌چنین است و اگر به قصد بیان حقیقت، راهنمایی خلق و مهربانی و خدمت‌رسانی به ایشان انجام نشود، عمل صالحی نخواهد بود و نکوهش بدعت و معصیت باید به منظور افشای فساد موجود در آن و تحذیر و آگاه‌سازی مردم صورت گیرد و نه برای خنک‌کردن دل و انتقام‌گیری.» (ابن تیمیه، منهاج السنة، 3/59) و در جایی دیگر باز یادآوری می‌کند که: «مراد انسان از کارهای خود [و از جمله ردیّه‌نویسی] قبل از هر چیز باید کسب رضای خدا و پیروی از دستورات خدا و وعلاقه به بهسازی اوضاع و اقامه‌ی حجت باشد و گرنه چنانچه این کار را با انگیزه‌ی برتری‌طلبی شخصی یا حزبی و یا به قصد رقیب‌افکنی و شکست دیگران انجام دهد، چنین کاری گناه است و مقبول خالق نخواهد بود و اگر هم از روی ریا و کسب شهرت باشد، عملش حبط خواهد شد.»(همان، 3/64)

امام محمد غزالی -رحمه الله- هم پس از توصیه به ضرورت ملاطفت و مهربانی در تبلیغ حق و لزوم پرهیز از برخوردهای حقارت‌آمیز و کینه‌توزانه می‌گوید: «مجادله و خصومت، درد محضی است که دوا ندارد. پس فرد دیندار باید خود را از آن دور نگه‌ دارد و ضمن وانهادن حقد و کینه، همه‌ی آفریده‌های خدا را با دیده‌ی مهربانی بنگرد و در راهنمایی کژروان این امت، طریق نوازش و مدارا در پیش گیرد و از خصومت‌ورزی که فعّال‌کننده‌ی انگیزه‌ی گمراهی است، پرهیز کند و خاطرجمع باشد فردی که با لجاجت و تعصب سبب اصرار و لجاجت [طرف مقابل] می‌شود، خود مشوق و زمینه‌ساز تحکیم بدعت‌ به حساب می‌آید و فردای قیامت، مسؤول و معاقَب خواهد بود.» (غزالی، الإقتصاد فی الإعتقاد، ص 42، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 2002م.)

خلاصه این که: امروزه ما به واسطه‌ی فرودستی و تفاوت مذهبی با حاکمیت و اکثریت جامعه‌ی ایران، در معرض تهدید سلامت روانی و ابتلا به آفاتی چون عقده‌ی فروتری، انفعال، سرخوردگی، یأس، بدبینی، انتقام‌جویی، ضعف عزت و کرامت نفس و ... هستیم و اگر صبور و دارای حظی عظیم از شکیبایی و ایمان آگاهانه نباشیم، ای‌بسا از نقش والا و وظیفه‌ی انسانی و دینی خویش در جامعه غافل و منحرف شویم و نیک‌خواهی و فتوّت خویش را بر اثر ناملایمات اجتماعی و نامهربانی‌های موجود ببازیم و به جای مطالبه‌ی منطقی و حکیمانه‌ی حقوق خویش و نیز تلاش برای رهاندن هم‌نوعان و هم‌دینان خویش از بلای بی‌عدالتی و تحقیر، از طرفی دچار انفعال و یأس شویم که زمینه‌ساز خشونت و روان‌فرساست و از طرف دیگر توصیه‌ی حافظ را پاس داریم که:
«با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خود پرستی»
پس بیایید فارغ از بی‌مهری‌ها و درشتی‌های دیگران، شعله‌ی عشق و نوع دوستی را هم‌چنان در قلب‌هایمان فروزان نگه‌داریم و اسرار این عشق و مستی را به سنگدلان و تنگ‌نظران هم بگوییم تا در درد خودپرستی نمیرند؛ بیایید با هشیاری و صبوری بکوشیم که هم دعوت کنیم و هم اصلاح، دعوت از دیگران برای جمع کردن خوبی‌ها و تفریق زشتی‌ها و ضرب زیبایی‌ها و تقسیم شادی‌ها و اصلاح کنیم درون و برونمان را در پرتو آموزه‌های قرآن!